استر نمیخواهم برایم دلسوزی کنی، محبت را گدایی نمیکنم فقط مجبورم برایت بنویسم لطفا مرا ببخش، لطفا از دست من عصبانی نباش. بله میدانم از من رنجیدی شاید به من اعتماد نداری و باورم نمیکنی. هنوز فکر میکنی نیتهای سیاسی دارم؟ نه، به شرفم قسم میخورم که چنین نیتی ندارم. این را یک درد دل ندان. اعتراف به گناه هم فرض نکن، یک طور حساب و کتاب با خودم بدان میتوانی بپرسی، تو که با خودت درگیری دیگر چرا من را به میان میکشی؟ بعد از این همه سال چطور شده که یاد من افتادی؟ میتوانی گله کنی. در اصل هیچوقت از ذهنم بیرون نرفتی. هیچوقت منی جدا از تو وجود نداشته اگر حرفهایم را باور نکنی هم حقیقت همین است. در خیابانهای تنگ سیلانیک مرا رها کردی، به قراری که گذاشتیم عمل نکردی، مرا تنها گذاشتی، میخواهی بگویی؟ بله حق با توست من این کار را کردم این ارتباط را من قطع کردم نه تو اما چرا؟ میتوانم بگویم به خاطر وطن، به خاطر ملت، به خاطر آن هدف مقدس اما باز هم کم است.