روزگاری، در سپیدهدم روزهایی تاریک، پدر و دختری امریکایی ناگهان خود را به جای گوشه دنجشان در شیکاگو، در قلب برلین هیتلر یافتند. پدر و دختری که گذران زندگیشان در برلین، سفری شد به وادی اکتشاف و دگردیسی. هر روز از کنار خانههای مزین به گلدانهای شمعدانی میگذشتند، از فروشگاههای زنجیرهای خرید میکردند، در مهمانیهای عصرانه شرکت میکردند و ریههایشان را از رایحه بهاری تیر گارتن، پارک مرکزی برلین، پر میکردند. این کتاب داستان نخستین سال از زندگی چهار سال و نیمه آنها در این شهر است، شهری غرق در پرچمهای عظیم سرخ، سپید و سیاه. آنها در همان کافههای روباز از پیادهروهای خیابانی مینشستند که پیراهن سیاهای «اس.اس» و گاه نگاهشان به شخص هیتلر میافتاد - ریز نقش در مرسدسی بزرگ و روباز. یک سال که گذشت، اما همهچیز برای این پدر و دختر دگرگون شد، و در یک دهه بعدی همه جهان را دگرگون کرد. ذات پنهان هیتلر آشکار شد. بستر روایت لارسن سالهای ماموریت ویلیام ای.داد، سفیر آمریکا در برلین است. سفیر داد و دخترش مارتا، شاهدان زنده صعود پله به پله «پیشوا» تا مرتبه خداوندگاری بر ملت سرکوب شده آلمان زخم خورده شدند. مارتا، دختر باهوش، زیبا دست به قلم و ماجراجوی سفیر با همه بیبندوباریاش در مناسبات با دیگران، نقشی محوری در روایت لارسن دارد و همچون نوری است تابیده بر زوایای نادیده مانده از ایام نازی، و بهانه نویسنده برای چینش ماهرانه موزاییک سیاسی آن دوران.
بهترین رمان های جهان |
بهترین رمان های ایرانی |
صد رمان برگزیده سایت goodreads |
مجموعه رمانهای پیشنهادی تیم ناولر |
عاشقانه ها |
مجموعه داستانهای برگزیده جایزه اُهنری |