من همیشه کم سن و سالترین فرد توی کلاس بودم، همینطور در خانواده، تنها فرزند خانواده. پدر و مادرم به این دلیل که یک پخمه کوچولوی باهوش بودم من را زود فرستادند مدرسه. همیشه نسبت به سنم تیز و باهوش بودم. چه کسی میداند، شاید در چهل و پنج سالگی هم هنوز نسبت به سنم تیز و باهوش باشم. این داستان یک جورهایی درباره این موضوع است، درباره یک پخمه کوچولوی باهوش!