رمان خارجی - خاور میانه

شیر تلخ

(siyah sut)

هیچ‌کدام چاره‌ساز نبود. درمان‌ها چاره‌ساز نبودند. زیرا من برای تغییر و خوب شدن آماده نبودم. چاهی پر از احساسات برای خودم کنده بودم وقتی به عمیق بودن بیش از حد آن پی بردم، از کندن صرف نظر کردم و خودم را در آن چاه انداختم. تمام هفته‌ها و ماه‌های من درون آن چاه گذشت. هرقدر که دلم به حال خودم می‌سوخت، بیش‌تر در ته چاه فرو می‌رفتم. هرقدر به این باور می‌رسیدم که دیگر ته چاه هستم، بیش‌تر دلم به حال خودم می‌سوخت. ته چاه گردابی سرد و سوت و کور بود و من را در بر گرفته بود. چه‌وقت و چگونه ته این چاه رفته بودم، هیچ‌چیز نفهمیدم. هیچ تلاشی هم برای فهمیدن آن انجام ندادم. دوست نداشتم از آن چاه بیرون بیایم. آن‌جا ماندن راحت‌تر بود. بالا رفتن، دست و پا زدن و حتی پیچ و تاب خوردن هم سخت بود. این پیچ ‌و خم افسردگی که می‌گویند، حتی اگر راه‌های خروج را هم پیدا کرده باشی، دوست نداری از آن‌جا بروی.

میلکان
9786008812135
۱۳۹۶
۲۵۶ صفحه
۹۲۳ مشاهده
۰ نقل قول
الیف شافاک
صفحه نویسنده الیف شافاک
۳۶ رمان الیف شفق یک نویسنده ترک‌تبار است. وی رمان‌هایی به انگلیسی و ترکی و فرانسوی منتشر کرده است. شفق دو رمان به انگلیسی نوشته است که بخاطر اشاره به نسل‌کشی ارمنیان در رمان دومش به نام حرام‌زاده استانبول (The Bastard of Istanbul) از سوی دادگاه‌های ترکیه به جرم "اهانت به ترک بودن" متهم شد. پرونده او در ژوئن ۲۰۰۶ بسته شد ولی در ژوئیه همان سال دوباره گشوده شد و وی با احتمال سه سال زندان روبرو شد. مترجم و ناشر او ...
دیگر رمان‌های الیف شافاک
آینه‌های شهر
آینه‌های شهر «وقتی مردان انکزیسیون آن دور و اطراف مشغول نیزه‌اندازی بودند، زنان روستای پلاسنسیا دل مونته، دختر کوچک دومین زن آمت را چونان امانتی مقدس پنهان کردند. مادر دخترک، زنی بود روستایی از اهالی آفریقای شمالی. آمت زامبارل او را در ازای دو کیسه طلا از برده‌داری خریده، بلافاصله آزادش کرده بود. عشق این دو به همدیگر، زن اول آمت را ...
شمسپاره
شمسپاره الیف شافاک در این کتاب از موضوع‌های مختلفی همچون هویت زن و جایگاه او در جامعه و خانواده،‌ آزادی‌های فردی، روابط میان زن و مرد، ادبیات، نزاع‌های قومی و غیره... صحبت می‌کند. شافاک در این کتاب به زندگی شخصی خود نیز پرداختع و به عنوان یک زن نویسنده چالش‌های زندگی‌اش را به رشته تحریر درآورده است. هر حکایت هر کلمه یک شمسپاره ...
دختری که اسمش را دوست نداشت
دختری که اسمش را دوست نداشت در یک شهر بزرگ، توی کوچه‌ای دلباز، در طبقه سوم آپارتمانی آبی رنگ، دختربچه‌ای زندگی می‌کرد. موهایش تابستان زرد رنگ می‌شد و پاییزها به قهوه‌ای مایل به سرخی درمی‌آمد. عاشق کتاب خواندن، موزیک گوش کردن، فیلم دیدن، نقاشی، توپ بازی، طناب بازی، پختن کیک شکلاتی، فرنی و شربت آبلیمو بود اما یک چیز مهم بود که هیچ دوست نداشت: اسمش!
اسکندر
اسکندر پیش از جستجوی عشق، بیندیش: من چطور عاشقی می‌توانم باشم؟ عشق انسان، انعکاس شخصیت اوست. اگر تو پرخاشگر باشی و نیز عصبانی، عشق را هم همچون جنگ تجربه می‌کنی. آدم ساده‌‌دل، عشقش هم پاک و ساده است. در این دنیا انسان بیش از همه کسانی را که دوستشان دارد آزار می‌دهد عمیق‌ترین زخم‌ها در خانواده باز می‌شود زخم هم که بهبود ...
شمس‌پاره
شمس‌پاره غربت کلمه عجیبی است، به محض به زبان آوردن، طعم گس آن را در دهانمان حس می‌کنیم. انگار سنگ نمکی را روی زبانت گذاشته‌ای که به این راحتی‌ها آب نمی‌شود. دل‌شوره‌ای که قابل بیان نیست. اگر بگویند تعریف‌اش کن قادر به بازگویی آن نخواهی بود. همیشه چیزی ناقص می‌ماند و نمی‌توانی تمام‌اش کنی...
مشاهده تمام رمان های الیف شافاک
مجموعه‌ها