زمستان نامرادی ملتی بزرگ بود. جوی مالیخولیایی، مانند مهی سرد لندن را فرا گرفته بود. پایتخت بریتانیا به ندرت، و شاید هرگز، سال نویی را چنان سرد و عبوس آغاز نکرده بود. در آن صبح عید کمتر خانهای در شهر آنقدر آب گرم داشت که مردی بتواند صورتش را بتراشد یا زنی بتواند جام دستشویی را پر کند. اهالی لندن، تقریبا بدون استثنا سال نو را در اتاق خوابهایی چنان سرد آغاز کردند که نفسهایشان چون دود سیگار در هوا شناور میشد. عده بسیار کمی توانسته بودند سال نو را با خماری پس از مستی شروع کنند. شب سال نو بهای یک بطری ویسکی، اگر پیدا میشد، هشت پوند - یعنی سی و پنج دلار - بود...