رمان ایرانی

دچار باید بود

موبایل و مانتویی که قصد آویزان کردنش را داشتم، با فریاد ناگهانی و غیرمنتظره محمد، از میان انگشتانم رها شد. فرصتی برای فکر کردن به موبایل و احتمال شکسته شدنش نداشتم. با سریع‌ترین سرعت ممکنه از اتاق بیرون پریدم. ـ پس تو و اون امین کدوم گوری بودید؟...

علم نو
9786006599229
۱۳۹۶
۷۰۴ صفحه
۱۳۰۴۵ مشاهده
۰ نقل قول