در کوی «فلق سرخ» اعلان عجیبی نصب کرده بودند. کاغذی خاکستری رنگ با میخ به دیوار کهنه خانهای غیر مسکونی چسبانده شده بود. آرشیبالد سکیلز، مخبر یک روزنامه امریکایی، که از آنجا عبور میکرد، زن جوان پابرهنهای را که در مقابل اعلان ایستاده بود و پیراهن چیت پاکیزهای به تن داشت، مشاهده کرد. زن جوان در حالی که لب میجنباند، آگهی را میخواند. چهره فریبا ولی خستهاش، تعجبی نشان نمیداد. دیدگان آبیاش که انعکاسی گنگ از جنون داشت، بدون حرکت بود. یک دسته موی تابدار را در پشت گوشش مرتب کرد، سبد سبزیاش را که در پیادهرو نهاده بود، برداشت و عرض کوچه را پیمود.