ناگفتهها، گفته میشوند. و رازهای مگو از پرده بیرون میافتند. و مثل تکههای پازل چیده میشوند کنار هم! آن که به عشق تظاهر میکند. و خیانت را جذابیت زندگی میشمارد. هرگز درک نمیکند که طرف مقابل و همراهش. نه از روی حماقت، که از سر اعتماد. به او تکیه داده و باورش کرده است. شاید این تفاوت در اصالت آدمهاست. که یک نفر نه دل میشکند و نه تظاهر میکند. نه خیانت میکند و نه با دروغ زندگی را میگذراند. و پای این اصالت میایستد حتی اگر. او را متهم به حماقت و بیعرضگی کنند. ناگفتههای مگو مانند تکههای گمشده کنار هم مینشینند. و عشقهای دروغین و رویاهای خیالی. از پرده بیرون میافتند. دیگر از آن عشقهای آتشین. تنها چیزی که باقی میماند. رد پاییست محو. از رویارویی شکل نگرفته!