زنگ حرکت کشتی بیسیتی به صدا در آمد و بلافاصله آب تیره ساکن، زیر چرخهای بزرگ آن، مواج و کفآلود شد. کشتی، مثل اینکه از خواب عمیقی برخاسته باشد، تکانی خورد و با تردید، آهسته غرید. سرنشینان کشتی یکدیگر را صدا زدند. به دنبال آن، دروازه لنگرگاه با صدای گوشخراشی بسته شد. کشتی به آهستگی به طرف آبهای مواج خلیج سانفرانسیسکو خزید و مسافرانی که در جلوی عرشه جمع شده بودند و خوابآلودگی صبحگاه هنوز در چشمانشان بود، به سوی عرشه بالا رفتند...