امروز صبح، در لوبک، مهمانخانهچی، با اطلاع از اینکه عازم روسیهام، با چنان قیافهای حاکی از دلسوزی وارد اتاقم شد که خندهام گرفت: این مرد ظریفتر، تیزهوشتر، و شوخطبعتر از آن است که در لحن نالان صدایش و طرز فرانسه حرف زدنش در برخورد اول به نظر میرسد. وقتی فهمید که من فقط برای تفریح سفر میکنم، با نوعی خوشخلقی آلمانی، بنا کرد به نصیحت کردن من که از قصد خود منصرف شوم. پرسیدم: روسیه را میشناسید؟...