در سال 1368، از شاملو خواستم (فیلمنامهاش) «میراث» را خود کارگردانی کند. یکبار در خانه من «میراث» را خوانده بود و محمود سماکباشی از آن فیلم گرفته بود. نمیتوانست کارگردانی کند... آیدا گفت از نظر جسمی نمیتواند. گفتم با من. لای پنبه میذارمت رو صحنه. میخواست. آن چشمهای هوشمند شاعر میخواست، اما... شاید کمی دیر بود. اگر میساخت... همین «میراث» را، یکی از بهترینهای جهان، در آن سالها میشد. گفت: اگر اسپیلبرگ یا فلینی این سناریو را بخواهند، فقط باید تو آن را بسازی. مثل «سرب». «سرب» را بسیار دوست داشت.