داستان کوتاه مجالی اندک است که جهانی به تمامی در آن خلق میشود، جهانی با همه رگ و پی عصبهایش. جهانی که از پس یک آن و یک جرقه به وجود میآید و میخواهد مدام و از نو خودش را در خواننده امتداد دهد. داستان کوتاه فقط داستانی کوتاه نیست، داستان کوتاه انفجار بزرگ است. «حالا میخواهی سنگینی این زنجیرههای بردگی را تا آخرین روز زندگی خفتبارت تحمل کنی؟ میخواهی دم بر نزنی؟ تو اسپارانی. تو؟ تویی که همیشه مرد بزرگی بودی و آرزوهای بزرگی داشتی؟ تویی که همه میگفتند روزی آدم بزرگی خواهی شد؟ تو؟ تو میتوانی به این خفت تن بدهی؟»