سال 1803 است، شش سال میشود که دارسی و الیزابت ازدواج کردهاند و به نظر نمیرسد زندگی منظم پمبرلی هرگز مختل شود؛ اما شب قبل از مهمانی رقص سالانه، هنگامی که کالسکهای از راه میرسد و از بیشهزار پمبرلی به سمت عمارت میآید، همه این شادیها تهدید میشوند. لیدیا ویکهام، کوچکترین خواهر الیزابت، از کالسکه بیرون میآید و جیغ میکشد که شوهرش به قتل رسیده است...