علمی تخیلی

25 دقیقه مهلت

(Twenty five minutes to go)

25 دقیقه مهلت، گزیدة اشعار «شل سیلور استاین» شاعر امریکایی است. اشعار و ترانه‌هایی که در این مجموعه گردآمده‌اند، با موضوع اصلی عشق و سوء تفاهم دربارة عشق هستند، و این همان راز تراژیک زندگی سیلور استاین است. شاعری که بسیار درباره عشق سروده ولی خود در تنهایی و انزوا، زندگی و مرگ خویش را پذیرا شد.

نامیرا
9789647144339
۱۳۸۳
۶۴ صفحه
۳۵۱ مشاهده
۰ نقل قول
شل سیلوراستاین
صفحه نویسنده شل سیلوراستاین
۵۳ رمان شل سیلورستاین با نام کامل شلدون آلن سیلورستاین شاعر، نویسنده، کاریکاتوریست و خواننده آمریکایی در ۲۵ سپتامبر ۱۹۳۰ در شیکاگو متولد شدو در ۱۰ مه ۱۹۹۹ بر اثر حمله قلبی درگذشت. وی در سال ۱۹۵۰ در ارتش آمریکا به خدمت فرا خوانده شد و از همان زمان کار نقاشی کارتونی را برای برخی از مجلات مثل استریپس، استارس، پاسیفیک آغاز کرد. سیلورستاین از کودکی استعداد ذاتی خاصی در نقاشی و نوشتن داشت. خودش بعدها در جایی می‌نویسد که این دو کار ...
دیگر رمان‌های شل سیلوراستاین
1 زرافه و نیم و خواب مارلین خوشگله
1 زرافه و نیم و خواب مارلین خوشگله یک زرافه و نیم، قصه‌ای به ظاهر کودکانه اما برخوردار از سخنان حکیمانه و عالمانه‌ است و این ویژگی تمامی آثار سیلور استاین است. راستی، اگر زرافه‌ای داشته باشی و اون زرافه کش بیاد؟؟؟
غلط کردم
غلط کردم کلاه من. بعضی‌ها کلاه بره سر می‌گذارند، بعضی‌ها کلاه سیلندر. بعضی‌ها کلاه شاپو دوست دارند. بعضی‌ها کلاه کپی، با لبه‌های برگشته. بعضی‌ها دوست دارند عرق‌چین به سر بگذارند. بعضی‌ها کلاه‌هایی از نوع دیگر. بعضی کلاه منقار اردکی و بعضی کلاه میکی‌موسی. اما نمی‌دانم چرا هر وقت کلاهم را بر سر می‌گذارم، همان موقع همه‌کس و همه‌چیز ناپدید می‌شود؟
1 زرافه و نیم
1 زرافه و نیم یک زرافه و نیم، قصه‌ای به ظاهر کودکانه اما برخوردار از سخنان حکیمانه و عالمانه‌ است و این ویژگی تمامی آثار سیلور استاین است. راستی، اگر زرافه‌ای داشته باشی و اون زرافه کش بیاد؟؟؟
درخت بخشنده
درخت بخشنده پسر گفت: من دیگر به چندان چیز زیادی نیاز ندارم بسیار خسته‌ام. تنها جایی برای نشستن و آسایش می خواهم همین. خیلی خوب و تا آنجا که می‌توانست خود را به فراز کشید. بسیار خوب، کنده کهن‌سال به درد نشستن و تن‌آسایی که می‌خورد. بیا پسر، بیا بر آن نشین، و استراحت کن.
من و دوست غولم
من و دوست غولم عمویم گفت: "چه جوری به مدرسه می‌روی؟" گفتم: " با اتوبوس" پوزخندی زد و گفت: "من وقتی هم‌سن تو بودم، ده کیلومتر پیاده می‌رفتم." عمویم گفت: " چقدر بار را می‌توانی بلند کنی؟" گفتم : " یک گونی برنج" پوزخندی زد و گفت: " من وقتی هم‌سن تو بودم، یک گاری را به حرکت در می‌آوردم و یک گوساله را بلند می‌کردم." عمویم گفت: " تا حالا چند ...
مشاهده تمام رمان های شل سیلوراستاین
مجموعه‌ها