این خیلی باعث تعجبمه که چقدر راحت همه چیز عوض میشه، چقدر آسونه که از همون مسیر همیشگی شروع کنی و از جای تازهای سر در بیاری. فقط یه قدم اشتباه یه مکث، یه راه انحرافی کافیه تا عاقبت دوستای جدید پیدا کنین، یا یه اتفاق بد بیفته، یا رابطهتون به فنا بره. قبلا هرگز به ذهنم خطور نکرده بود؛ قبلا هرگز قادر به دیدنش نبودم. و این باعث میشه به طور ناخوشایندی حس کنم شاید همه این احتمالات در یک زمان وجود دارن، مثلا تو هر لحظهای که زندگی میکنیم هزاران لایه دیگه زیر اون هست که متفاوت به نظر میرسه. شاید من و لیندزی دوستای صمیمی هستیم و هر دو از هم بیزاریم. شاید من فقط به اندازه یه کلاس ریاضی با هرزگی فاصله دارم، درست مثل آنا کارتولو. شاید منم در عمق وجودم مثل اونم. شاید همهمون هستیم. .....