مجموعه داستان ایرانی

ذوزنقه (مجموعه داستان‌های به هم پیوسته) مجموعه داستان

باید هم بروم تا پانزده خرداد. بعد بپیچم سمت امام خمینی. نوک مداد را آن‌قدر بکشم روی نقشه تا برسم به این‌جا روی اعدام. نمی‌دانم دفترم را کجا گذاشته‌ام. هر چه می‌گردم توی کوله پیدایش نمی‌کنم. برای آن‌که یادم نرود گوشه چپ پایین ذوزنقه بازار می‌نویسم: سیصد و پنجاه و هشتمین. سر را می‌چرخانم رو به لبه بام‌ها، خشت دیگری می‌افتد زمین. می‌نشینم روی زانو و لنز را می‌چرخانم سمت هلالی دیوار. سیاهی نزدیک می‌شود و می‌آید سمت من؛ آن‌وقت باز تو می‌آیی وسط سیاهی. انگار که سنگینی سایه‌ات افتاده روی تنم.

پل
9789642332076
۱۳۹۷
۳۰۴ صفحه
۶۷ مشاهده
۰ نقل قول