... والتر، لطفن: همهاش تقصیر منه و این ربطی نداره که این غروبی چی قرار بود پیش بیاد. حق با توئه، من دنبال منفعت خودم میگردم - چشممو میدوزم به پرداختی بالاتر و افسر ارشد رو خفه میکنم تا برسم اونجا. هر چی میخواد بشه. اما نکته اینجاس، من این زن رو دوس دارم. دوسش دارم والتر و میدونم که ازت میخواد که ازون راهرو ببریش به روز عروسی، که یعنی منم میخوام. فکر کن بهش... لطفا... پدر منم مثل تو پلیس گشت بود. سیاه نبود خب ولی شبیه تو بود. دقیق شبیه تو بود نه کم نه زیاد. آدم محجوبی بود. میدونی؟ بیشتر وقتها روی کاغذ هم کار هم تهش با کشتنمون تموم میشه. پدرم - خودشو خلاص کرد. درست؟ تو اونو دوس داشتی اونم تو رو. من یه چیزایی میدونم. برگه قرارداد رو امضا بزن. خودتو به کشتن نده. پدربزرگ شو. تا پنج بعدازظهر دوشنبه جوابتو میخوان والتر...