در سال 1383 پس از یک بیماری سخت و مزمن که منجر به عمل جراحی شد. میخواستم از لحظه لحظه باقی مانده زندگیم استفاده کنم. در روزهای اول بعد از عمل مثل آدم گرسنهای که مدتهاست غذایی نخورده زمان را قدر میدانستم و هر لحظه آن را میبلعیدم. حال پس از گذشت یک سال به نظر میرسد فراموش کردهام چه شوقی برای زنده ماندن و زندگی کردن داشتهام. در این فکر بودم که چگونه این شور و شوق رفته را دوباره زنده کنم...