اولین رمان بهرنگ بقایی روایت تکههایی است از یک نسل تباهشده. مدار بدون باد دو داستان را پیش میبرد. روایتی امروزی از نتیجه یک شاهزاده قدرتمند قاجار که در تهران زندگی میکند و درگیر ماجرایی شده غریب، و یادداشتهای آن شاهزاده بیرحم مدعی تاج و تخت که ناچار شده بعد ترور و قتل ناصرالدین شاه تن به تبعید بدهد و در راه شود... رمان با این ترکیب زمانی قصه چهار عضو اصلی یک نسل را با محوریت دو تن از آنها میسازد و پیش میرود. بقایی در روایتی زبانورزانه و با ایجاد ریتمها و لحنهایی متفاوت رمانی به کل جاهطلبانه نوشته است، رمانی مملو از قصهها و لحظاتی تکاندهنده که به تبار و البته زنان بازمیگردد شاید.