«فکر میکنم پتو عاشقانهترین شیء دنیاست. اینطور که میچسبد به تن آدم. اینطور که خم و تا میگیرد به خودش تا زیر و روی تن بیحس و حال، همان شکلی شود که باید. گرم میکند. نرم است و حرف هم نمیزند. پس عاشقانهترین هدیه دنیا همین پتوست که حتی از خود آدم هم دیگری را بهتر بغل میکند. حالا این پتو برای تو. برای وقتهایی که من نیستم، برای همیشه زندگیات.» رمانی سرشار از احساسات لطیف و ناب؛ احساساتی که مدتهاست با گیر افتادن در چنبره سخت زندگی از بینشان عاجزیم و میترسیم حرفشان را بزنیم. و آنقدر در موردشان ساکت ماندهایم که فراموششان کردهایم و در مواجهه با بیان بیپرده و صریح عشق، دوست داشتن، تنفر، ترحم و... یادمان میآید که شاید معنای واقعی زندگی بازیافتن دوباره همین احساسات ناب باشد.