زمان زیادی نگذشته است... الینا گیلبرت و دوستانش فالز چرچ را از شر ارواح شیطانی که عزمشان را برای نابودیاش جزم کرده بودند، نجات دادند اما آزادی شهر بهایی داشت: زندگی دیمن سالواتوره. مرگ دیمن همه چیز را تغییر داده است. او و برادر خونآشامش استفان، در جنگ بیرحمانهای بر سر قلب الینا گیر افتاده بودند. حالا که دیمن مرده است، الینا و استفان بالاخره میتوانند با هم باشند. پس چرا الینا باز هم خواب دیمن را میبیند؟ با بال و پر گرفتن احساسات الینا به دیمن، فالز چرچ در شرف وقوع تاریکی جدیدی قرار میگیرد. الینا به جهنم رفته و برگشته است اما این نیروی شیطانی شبیه هیچکدام از چیزهایی که دیده بود، نیست. تنها هدفش کشتن الینا و تمام کسانی است که الینا عاشق آنهاست.