درباره نمایشنامه «یک جمله زندگی» دیو از بیماری جنون رنج میبرد و زنش در طول دیالوگ نمایشنامه همواره با او صحبت میکند تا بلکه با بیماری همسرش کنار بیاید و به هجوم جنون و تاثیرات آن بر روی خانواده میپردازد. این نمایش در خارج از کشور انگلستان به صورت حرفهای بارها اجرا شده است. خیلی غیر منصفانه بود ـ خیلی غیر منصفانه. چیکار میتونستم بکنم؟ سر عقد قول داده بودم: در تمام خوشیها و سختیها. به خدا التماس کردم و فریاد زدم، سر دکترها داد کشیدم، سر بچهها حتی سر خودم (مکث) اما تنها کاری که در مورد دیو از عهدهام بر میاومد این بود: دوستش داشته باشم و خاموش شدنش رو جلو چشام تماشا کنم. مثل این بود که به فرو رفتن در ریگ روان خیره شده باشی. هر بار که عقبنشینی میکردم تکه کوچکی از وجودش چنان غیب میشد که دیگر برگشت ناپذیر بود.