ایده داستانی این کتاب از حراجیها شروع میشود و نویسنده خود به این موضوع میپردازد که برنده در حراجی دچار نفرینی خواهد شد. داستان از آنجا آغاز میشود که دختر ژنرال شهر (کسترل) در حراجی صاحب بردهایی سرکش و لجوج میشود و با ورود آن به خانه، ماجرا آغاز میشود. ماجرایی که زندگی تمام مردم شهر و از همه مهمتر کسترل را دگرگون میسازد.... این برده چه نقشی خواهد داشت و آیا این یک توطئه و برنامه از پیش تعیین شده است؟