هرگاه دوستم احمد به ایران میآمد، شادمان از دیداری دگرباره مینشستیم و از هر دری سخن به میان میآوردیم. از گذشته یاد میکردیم. از خاطرههای دوره دبیرستان، از دیوانهبازیهای دوره جوانی، از عاشق شدن زودهنگام و دیگر رخدادهایی که باورمان نمیشد خود در آن نقش داشتهایم...