داستانی که میخواهم برایتان تعریف کنم عجیب است؛ خیلی عجیب. این داستان من است. در دبیرستان مریدیان، به نظر همه مایکل وی یک پسر چهارده ساله معمولی است؛ ولی به مایکل هر چیزی میشود گفت جز معمولی. در واقع او الکتریکی است. وقتی بهترین دوستان مایکل، اوستین لیز و تایلور ریدلی اتفاقی به کشفی دست مییابند، هر سه میفهمند که بچههای دیگری هم با قدرتهای مشابه وجود دارند و یک نفر، یا یک چیز، در تعقیب آنهاست. بعد از این که مادر مایکل دزدیده میشود، او باید با تکیه بر هوش و قدرت استثنایی و دوستانش دست به کار شود تا با شکارچیان مبارزه کند، مادرش را پیدا کند و بقیه را نجات دهد.