داستان این عشق به این صورت شکل میگیرد که: هیت کلیف پسری یتیم از خانوادهای کولی به سرپرستی مردی مهربان و ثروتمند در میآید. دختر خانواده کاترین است که از همان روز اول ارتباط خوبی با پسرک برقرار میکند اما پسر خانواده به شدت از او متنفر است. پس از مرگ پدر او را به عنوان کارگر در خانه قبول میکنند و جایگاهش را از او میگیرند. هیت کلیف و کاترین که عاشق هم هستند با مرارتهای زیادی روبهرو میشوند. برادر کاترین سعی درجدا کردن آنها میگیرد و سرانجام کاترین تن به ازدواج با مردی ثروتمند میدهد هیت کلیف با روحی زخم خورده و سراسر تحقیر شده خانه را ترک میکند تا روزی به قصد انتقام برگردد و بلندی های بادگیر شکل میگیرد...