ته تهش، یک روز همان به وقت جوانی، جایی پشت میز کارت در آن میانهها یا موی سپید کرده و تکیه زده بر نیمکت یک پارک، یکهو به سرت می زند که اتفاقی در کار نبود. رمان «خاک زوهر» داستان خون دادن یا تکیه زدن است با و بیاتفاقی که در کار بوده یا نبوده.