خلاصه به شوهرم گفتم الان فقط دلم جای ساکت کنار دریا می خواد که آرامش داشته باشم...
مگه نه آدل؟
اینگلیش ریوییرا هم دقیقا یه همچین جاییه. هم خوش منطره است، هم راحته و هم از همه لحاظ اعیونیه. آبشم خیلی بهداشتیه، مگه نه آدل؟
آره عزیزم؟
۱۱۳ رمان
بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستانهای عاشقانه و رومانتیک نیز نوشتهاست، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستانهای آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را بهعنوان یکی از مهمترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و ...
جنایت در شب آتشبازی
دوباره به آینه خردشده نگاه کرد، و بعد به جنازه. از روی سردرگمی، گرهی به ابروهایش انداخت و به سمت در رفت. در یکوری آویزان بود و قفلش از جا درآمده بود. همانطور که فکرش را میکرد، کلیدی روی در نبود، واگرنه نمیتوانست از سوراخ کلید داخل اتاق را ببیند. کف اتاق هم اثری از کلید نبود. پوآرو به طرف ...
جشن هالووین
خانم آریادنه اولیور، که مهمان دوستش جودیت باتلر بود، با او رفته بود در تهیه مقدمات برگزاری جشن هالووین، که قرار بود عصر همان روز برگزار شود، کمک کند.
حسابی شلوغ بود. زنهای فعال در رفتوآمد بودند و میزها و صندلیها و گلدانها را جابجا کردند و کدوهای حلوایی را که دستشان بود در جاهای مورد نظر میگذاشتند.
ملاقات با مرگ
خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازهترین نویسنده داستانهای پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستانهای او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذلهگوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
جنایت خفته
خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازهترین نویسنده داستانهای پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستانهای او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذلهگوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
جشن هالووین
«اگر از من بپرسی، حتما با یک گردن کلفت فرار کرد و رفت.» الپست پاسخ داد:
«اگر این طور بود، همه میفهمیدند. تو این شهر کوچک مردم کاری ندارند جز این که پشت سر این و آن غیبت کنند! و امکان نداشت مرتیکه را نشناسند.» پوارو پرسید:
«کسی بود که به مرگ خانم لولین اسمایت مشکوک باشد؟»