خلاصه به شوهرم گفتم الان فقط دلم جای ساکت کنار دریا می خواد که آرامش داشته باشم...
مگه نه آدل؟
اینگلیش ریوییرا هم دقیقا یه همچین جاییه. هم خوش منطره است، هم راحته و هم از همه لحاظ اعیونیه. آبشم خیلی بهداشتیه، مگه نه آدل؟
آره عزیزم؟
۱۱۳ رمان
بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستانهای عاشقانه و رومانتیک نیز نوشتهاست، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستانهای آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را بهعنوان یکی از مهمترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و ...
دروازه سرنوشت
شهر دمشق چهار دروازه عظیم دارد. دروازه سرنوشت، گذرگاه صحرا، مغار فلاکت، قلعه ترس.
منم دروازه بغداد، گذرگاه دیار بکر.
ای کاروان مکن از این گذر عبور، یا بگذری اگر، آوازهخوان مشو.
آیا شنیدهای تو سکوتی را، در مرگ ماکیان، گویی هنوز سوت پرندهای به گوش میرسد؟
تله موش
تله موش، آخرین جلسه، یک اتفاق، فقط ساعت شاهد بود، شبان بزرگ، روی موج عوضی، لانه بلبل، نام 7 داستان جنایی از آگاتا کریستی است که شما آن را با هیجانی آمیخته با کنجکاوی و دلهره دنبال میکنید و پیرزن دوست داشتنی، خانم مارپل مثل بقیه داستانهای آگاتا کریستی قهرمان داستان است.
تراژدی در 3 پرده
خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازهترین نویسنده داستانهای پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستانهای او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذلهگوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
ورقها روی میز بر اساس داستانی از آگاتا کریستی
تابستان سال 1935، بعداظهر قبل از شام، سالن پذیرایی منزل آقای شایتانا در لندن. اتاقی مجلل با وسایل و مبلمان اشرافی. یک در، وسط و انتهای صحنه است و به اتاق خواب راه دارد. پنجرههای قدی و بزرگ به سمت راست صحنه قرار دارند. در مقابل این پنجرهها یک میز بازی بریج وجود دارد و در سمت مقابل شومینه بزرگی ...
حماقت گرینشاو (ماجراهای دوشیزه مارپل)
آلیسا در حالی که به عروسک زل زده بود گفت: درست است که جان ندارد، اما به نظر میرسد جان دارد، اینطور نیست؟
خانم گروز در حالی که با دستمال گردگیری دور اتاق میچرخید، گفت: این عروسک حالم را دگرگون میکند، به قدری حالم را بد میکند که اصلا دوست ندارم وارد اتاق پرو شوم.