ممکن است کسی از شما بپرسد: «تلخترین حادثه دنیا برایتان چه بوده است؟» شما هم یکی از خاطرات تلختان را تعریف کنید، بعد او به شما بگوید: «اما تلخترین حادثه دنیا برای من، دیدن صحنهای است که در آن یک نفر با چماقی که سرش را پر از میخ کرده بود، به کله یک دختر جوان کوبید، تکهای از جمجمهاش پرت شد و خون فواره زد.» گیلاسهای زرد ماجرای همین چماق است که در یک روایت تودرتو از زبان راویان مختلف گسترش پیدا می کند و خود زیر ضربههای یک چماق چاق دیگر، دچار استحاله میشود. آنجا که واقعیت در استیلای تکثیر و نشر مکرر «تصویر» از بین میرود، حاد میشود و سپس چاق. واقعیت چاقی که امر جاری را میبلعد و میتواند گیلاسهای قرمز را زرد کند. زردتر از تیتر صفحات پر از لایک.