در این حماسه، زنده و بیجان با هم میپیچند، در شرایطی که همیشه بیجان بر جاندار پیروز میشود. یکی از مهمترین مضامین این کتاب مقابله انسان و دولت است. انسان کوچک و ناتوان و درمانده و ترحمانگیز و زخمپذیر و مردنی است و دولت قدرتمند و غولآسا و همچون کوه زخمناپذیر و جاویدان است و به صورت لوبیانکا و آشویتز یا حزب یا رهبر که خودنیم خدایی است تظاهر میکند. اما چشمه امید نخشکیده است، زیرا به کوری چشم دیکتاتور بی رحم و با وجود دستگاه ضد انسانی کاغذباز و بر همه کار توانا، زندگی در کوچکترین و گمنامترین واحد جامعه، در دل فرد سادهدل و انساندوست باقی و شکوفاست.