نیچه فیلسوف شاعر، یا شاعرِ فیلسوفی است که زندگی را برترین ارزش میداند، و همواره "آنچه یافت مینشود" را میجوید. نیچه نوعی "سلحشور" است، به کارهای دشوار عشق میورزد، آثارش را با همهی وجودش مینویسد، حساب و کتاب بر نمیتابد، از ارزش داوری، از پیشداوری و پیشگویی و تناقضگویی پروا ندارد، و انسجام حقیقی اندیشه را نه در نظمی مبتنی بر سیستم که در آزادی و تنوع آزمایش و فرضیه میبیند. به گفتهی هیدگر، او میخواهد از "دید و درک شهودی" نظریه بسازدـ کاری که، البته، محال به نظر میرسد. اما او به افقهای دور چشم میدوزد و از نابود شدن در راه عشقِ به زندگی نمیهراسد. آنچه نیچه به ما میآموزد، اندیشیدن، شادبودن، و شکوه پرواز را به تصور در آوردن است. او خود، به رغم درد و اندوه فراوان، زیباییهای هستی را دوست دارد و برای "امکانات دلپذیر زندگی" آغوش میگشاید. در چنین گفت زرتشت، فلسفه و شعر در هم میآمیزند و بازگشت ابدی، به شادی تجسم جاودانه میبخشد.