ژو، خانوادهاش و دو پناهجو اواسط بعد از ظهر روز شنبه به خانه ما آمدند. آنقدر هیجان داشتم که بلافاصله بعد از بیدارشدن مشغول انجام کاری اساسی شدم: مرتب کردن سالن خانه که هفتهها وقت نکرده بودیم به آن رسیدگی کنیم؛ به این ترتیب هم سرگرم میشدم و هم اضطرابم کم میشد...