انسان جزیرهای دور افتاده نیست؛ همه جزئی از یک قاره هستیم، جزئی از یک کل... بعد از مرگ مادر، هالی و دو برادرش میخواهند همچنان با هم زندگی کنند. جاناتان، برادر بزرگتر مسئولیت خواهر و برادر کوچکترش را به عهده میگیرد اما هزینهها و تربیت دیوی و مشکلات هالی به قدری زیاد است که گاهی آنها را خسته میکند، و اگر از پس مشکلات برنیایند سازمان تامین اجتماعی آنها را از هم جدا میکند و به گوشه دوری میفرستد. در بین این مشکلات، خاله آیرین با وصیتنامه مبهمش آنها را با معمایی بزرگ درگیر میکند. معمایی که هالی گمان میکند با حل آن، همه مشکلاتشان حل میشود...