نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

اُردی دوزخ شصت و نه، آقا مرد. آخرش تونستم دوچرخه بخرم ولی با خریدنش مصیبت‌ها شروع شدند. بلایی که سر من اومد؛ سر حمید، مجید، اسماعیل هم که... نه من اهل تقدیر نیستم ولی انگار چرخ زندگی‌مون چرخید و چرخید رو به ویرانی.‏

9786003263451
۶۰ صفحه
۶۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محسن عظیمی
آجر
آجر عادت می‌کنی، یواش یواش یه کم که بگذره اگه نیشت نزنن فکر می‌کنی مردی، وقتی عادت کردی هر چی بیشتر نیشت بزنن بیشتر احساس می‌کنی زنده‌ای.
همیشه همه چیز یه‌جور نیست
همیشه همه چیز یه‌جور نیست از سال 1376 به عنوان بازیگر،‌ کارگردان و نمایش‌نامه‌نویس به شکل تجربی در زمینه تئاتر فعالیت دارد و هم‌اکنون به طور تخصصی در زمینه نمایش‌نامه‌نویسی با گروه تئاتر ناتمام و در زمینه خبر، تحلیل و نقد تئاتر با مطبوعات و رسانه‌های آزاد همکاری می‌کند.
مشاهده تمام رمان های محسن عظیمی
مجموعه‌ها