روزگاری جادو وجود داشت، و این جادو در جنگلهای تاریک زندگی میکرد. تا این که سر و کله جنگاوران پیدا شد... زار پسری جادوگر است که جادو ندارد و دست به هر کاری میزند تا آن را به دست بیاورد. کاش دختری جنگاور است که یک شیء ممنوعه دارد - یک شیء جادویی - و دست به هر کاری میزند تا آن را مخفی نگه دارد. اما دست سرنوشت، زار و کاش را به سیاهچال مخفی قلعه جنگاوران خواهد کشاند؛ خوابگاه صدها ساله چیزی که حالا دارد به جنب و جوش میافتد...