خاطرهسازی… چیزی بود که مفهومش را درک نمیکردم. تنها خاطرات خوش زندگی من کنار عزیز بود که حالا دیگر نداشتمش و کنار چند نفر محدودی که در دانشگاه با آنها ارتباط داشتم و نمیدانستم داشتنشان تا چه زمان طول میکشد. دنیای من و خاطرهسازیهایم همینقدر کوچک بود. اما حالا میدانستم که واقعا خاطره را میشود ساخت حتی با کسانی که از آنها دلخوری یا بیزار آنها که بیمنطق بهشان عشق میورزی و یا کسانی که دوستت هستد هرچند دور هر چند دیر .. خاطرات میتواند در یک شب سرد پاییزی وقتی دلتنگ به شیشه بارانخورده چشم دوختی دلت را گرم کند و چشمهایت را روشن و میتواند در درخشانترین روزبهار تو را در یلدایی بیپایان فرو ببرد!