رمان ایرانی

شاه‌پری

تا دستم خورد به موها و مایع گرمی که از گردنش بیرون می‌زد چراغ‌قوه‌ام را روشن کردم. قدرت فکر کردن نداشتم. او را روی دوشم کشیدم و شروع کردم به دویدن. قیل و قال سربازها را پشت سرم می‌شنیدم و می‌دویدم. گلوله‌ای شلیک شد. کنار جاده سقوط کردم. شاه‌پری از روی دوشم افتاد و از شیب کنار جاده سر خورد پایین. نرسیده به جوی آب، تنه یک درخت گردو نگهش داشت. دویدم پایین. سراسیمه از زمین بلندش کردم و رفتم روی پل یخ‌زده. نفس گرمش به زخم پشت گردنم می‌خورد. پاهایم می‌لرزید. کافی بود بلغزم و روی شاخه‌های انار آن پایین سقوط کنم. وارد آب یخ‌زده کانال شدم. چند قدم که جلو رفتم با گلوله‌ای که کنار پایم به زمین نشست متوقف شدم.

هیلا
9786005639971
۲۷۲ صفحه
۱۵ مشاهده
۰ نقل قول