رمان خارجی - آمریکا و کانادا

1000 خورشید تابان

(A thousand spleendid suns)

در رمان هزار خورشید تابان کمابیش همان مقطع زمانی بادبادک‌باز مطرح شده‌است،با این تفاوت که در اینجا داستان دو زن در میان است و از ستم مضاعفی می گوید که در افغانستان جنگ‌زده بر زنان روا داشته‌اند.به نظر خالد حسینی در این رمان گام چشمگیری به پیش برداشته و هیچ چیز را سیاه سیاه یا سفید سفید ندیده است.

مروارید
9789648838879
۱۳۹۳
۴۵۶ صفحه
۱۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
خالد حسینی
صفحه نویسنده خالد حسینی
۲۳ رمان خالد حسینی از پدر و مادری هراتی ، در شهر کابل زاده شد. مادرش معلم فارسی و تاریخ در یک لیسه (دبیرستان) بزرگ دخترانه در کابل بود. در سال ۱۹۷۶، پدر خالد حسینی به عنوان دیپلمات وزارت خارجه افغانستان، به پاریس اعزام شد و او نیز به همراه خانواده، به پایتخت فرانسه رفت. در سال ۱۹۸۰ و به دنبال کودتای کمونیستی در افغانستان، پدر خالد حسینی از سفارت افغانستان برکنار شد. در نتیجه خانواده حسینی از ایالات متحده تقاضای پناهندگی سیاسی ...
دیگر رمان‌های خالد حسینی
و کوه‌ها طنین‌انداز شدند
و کوه‌ها طنین‌انداز شدند این کتاب بسیار تاثیرگذار و فریبنده خالد حسینی نشانگر درک عمیق او از قید و بندهایی است که به ما و هستی ما معنا می‌دهد، چیزی که معنای آن انسان بودن است. داستان با پیوند نامتوازن میان برادر و خواهری بی‌مادر در دهکده‌ای در افغانستان آغاز می‌شود. برای پری 3 ساله، برادر بزرگش عبدالله بیشتر مادر است تا برادر. و برای ...
ندای کوهستان
ندای کوهستان خب، قصه می‌خواهید، من برایتان می‌گویم، اما فقط یکی،هیچکدامتان از من بیشتر نخواهید. دیروقت است و فردا سفری دراز در پیش‌ داریم . . .
و کوه‌ها باز گفتند
و کوه‌ها باز گفتند نیلا با چشمانی درشت‌شده از شگفتی، با دو دست جلوی دهانش را گرفته بود تا مبادا صدای شیونش شنیده شود. این‌ها برمن، بر قلب من، بر روح من سنگینی می‌کند، آقای مارکوس. این همه سال گذشته، اما تمام این‌ها بر جان من سنگینی می‌کند.
1 هزار خورشید باشکوه
1 هزار خورشید باشکوه در رمان هزار خورشید تابان کمابیش همان مقطع زمانی بادبادک‌باز مطرح شده‌است،با این تفاوت که در اینجا داستان دو زن در میان است و از ستم مضاعفی می گوید که در افغانستان جنگ‌زده بر زنان روا داشته‌اند.به نظر خالد حسینی در این رمان گام چشمگیری به پیش برداشته و هیچ چیز را سیاه سیاه یا سفید سفید ندیده است.
پژواک کوهستان
پژواک کوهستان پروانه قبل از این‌که لحاف را کنار بزند و آن را ببیند بوی آن به دماغ‌اش می‌خورد. تمام کپل معصومه تا پایین ران‌ها، ملحفه‌ها، تشک و همین‌طور لحاف کثیف بود. معصومه از بالای شانه‌اش با کم‌رویی و از روی شمر نگاهی ملتمسانه برای طلب بخشش می‌کند، شرم بعد از این همه مدت، این همه سال. معصومه زیر لب می‌گوید:«معذرت می‌خوام.»
مشاهده تمام رمان های خالد حسینی
مجموعه‌ها