نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

به مناسبت ورود اشکان

اشکان داشت می‌رفت دوست داشتیم همدیگه‌رو حالا دیگه برگشته...

بوتیمار
9786004040303
۱۳۹۴
۷۶ صفحه
۲۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های پوریا کاکاوند
رولور و ضیافت پنالتی‌ها
رولور و ضیافت پنالتی‌ها رضا: من وقت زیادی داشتم واسه فکر کردن. مهدی بی‌گناه بود و بدبخت که بختش گره خورد به آخرین تیر من. چرا ما رو لو دادی؟ محسن: من این کارو نکردم. رضا: مهدی ماه‌ها بود که رو معتضد کار می‌کرد، اول و آخرشو می‌دونست. اون اگه قرار بود ما رو گیر بندازه، می‌تونست جاهای دیگه‌ای این کارو بکنه. چرا ما ...
مشاهده تمام رمان های پوریا کاکاوند
مجموعه‌ها