این کتاب مربوط به راز هشیاری است. همه حرف من این است که هشیاری یک معمای سر به مهر است. پدیدهای که ما هیچ درک نظری از آن نداریم. به نظر من دلیل این معما آن است که هوش ما بهدرستی برای شناخت هشیاری طراحی نشده است. برخی جنبههای طبیعت با ساختار هوش ما جور درآمدهاند، که نتیجهاش علم شد؛ اما مابقی در تیررس هوش ما قرار نگرفتند و در نهایت «معما» نام گرفتند. من در کنار شرح چرایی این وضع، تاثیر این موضوع «معماگونه» بر طیف دیگر پرسشها را بررسی خواهم کرد. من در میان موضوعات مختلف، علاوه بر ارائه یک نقشه از ذهن انسان و محدودیتهایش، به مختصات جهالت (غفلت) انسان هم میپردازم.