اما روزها طولانیاند. میبینم و میشنوم که دیگران کار میکنند اما خودم بیمصرف در اینجا افتادهام. تماشای این صحنه حالم را بد میکند و دچار عذاب وجدان میشوم. خستهام اما هنوز به پایان نرسیدهام. مطالبههای زندگی مرا از پا درآورده است و مثل دندانی فاسد عذابم میدهد.