تپه پوشیده از گیاه و سرسبزی که آنجا بود کاملا به رنگ مردمک سبز چشمان کودکی درآمده بود. مراتع و کشتزارهای گندم «کوایوایی» زیر نور خورشید میدرخشید. باد از سمت جنوب وزیدن آغاز کرده بود. آن دو بوته گل باد لرزانی که در بهار دیده بودم، حالا دیگر تبدیل به بوتههای بزرگی شده بودند. حالا دیگر گلهایشان تغییر شکل داده و به صورت منگولههای نقرهای رنگ با قاصدکهای پرزبلند درآمده بودند. برگهای به رنگ قلع درختان صنوبر در بیشهزار، چرخزنان در همه جا پراکنده میشدند و علفهای روییده در دامنه کوه همچون طلای سبز رنگی میدرخشیدند. منگولههای پرزدار آن دو بوته گل باد لرزان، آرام در باد تکان میخوردند و هر لحظه ممکن بود از بوته جدا شوند و در هوا به پرواز درآیند.