باران در مترو سومین کتاب داستانی مهدی افروزمنش است. او پیش از این کتاب، رمانهای تاول و سالتو را منتشر کرده است. دو رمانی که توجه مخاطبان زیادی را جلب کرد. باران در مترو چهار داستان با فضاهایی متفاوت دارد که همگی حول مفهوم «خشونت» میگردند. افروزمنش، که دغدغه نوشتن از جریان خاصی از آدمهای اهل خشونت را دارد، در این داستانها توانسته برای مخاطبش اضطرابی تدارک ببیند که مدام او را در این وضعیت نگه دارد: آیا زمان متوقف شده و همه چیز به عقب بازگردانده میشود؟ فضاسازیهای ساده و موجز، دیالوگهای پرتعداد و پرواژه و یک خط داستانی بدیع و خلاقانه، این داستانها را به نمونههایی خواندنی از رئالیسم سیاه تبدیل میکند. رئالیسمی که در دل خود علاوه بر روایت فرو افتادن آدمها، درگیر نمایش هولناک و گاه جبری زندگی دیگران و خرده شخصیتها نیز هست.