من این مطالب را در خانه او در حالی که گریه به من اجازه هیچ کاری را نمیدهد مینویسم و چراغ با حزن و اندوهی تمام بر شامی که برای من آوردهاند نور میافکند. با آن که میل ندارم دست به سوی غذا دراز میکنم، نانین اصرار زیادی دارد که از گرسنگی دست بکشم. یقینا من نخواهم توانست مدت زیادی این تاثرات حزنانگیز را بر خود هموار سازم، زیرا همانطور که حیات مارگریت به خودش تعلق نداشت زندگانی من نیز دیگر از آن من نیست.