به احتمال زیاد، خل و چل هم مانند من، برای عزلتنشینی، ساخت شده بود. اما هیچ راهی برای یکی شدن این گوشهنشینی ما وجود نداشت. بعد از این ماجراهای هیجانانگیز، همهچیز به روال عادی خود بازگشت. فصل بهار رسید و برای همین خل و چل با انرژی زیاد شروع کرد به تمیزکاری و از آماده بودن ابزارآلات مختلف در خلوتگاه کارگاهش اطمینان حاصل کرد. منظورم همان ابزارهایی است که او تابستانها به کار میبرد و زندگی را برای من زهر میکرد، مثل ارهبرقی، خردکن باغبانی و همچنین ماشین چمنزنی که از همه بیشتر از آن متنفر بودم.