هاگی و چوبی مال پسری به نام ریس بودند، و مثل خیلی چیزهای دیگری که مال یک پسربچه هستند، بیشتر وقت خود را کنار هم و توی یک کولهپشتی میگذراندند. تا این که یک زیپ باز، یک دست انداز و دوچرخه ریس حادثهای میآفریدند. این داستان آنهاست، که البته داستان قشنگی نیست.