رمان خارجی - چک

خیابان کاتالین

(Katalin utca)

بی‌حرکت آن‌جا ایستاد و به چیزهایی که از گذشته‌اش بر جا مانده بود چشم دوخت. هر کدام از آن‌ها برای خودش سرگذشتی داشت، هر چند که سربازهایی که بین‌ آن‌ها راه می‌رفتند از سرگذشت آن‌ها هیچ نمی‌دانستند: اشیا برای غریبه‌ها هیچ حرفی ندارند. سربازها کارشان را با عجله و کمابیش حرفه‌ای انجام می‌دادند. چیزی کش نمی‌رفتند، همه چیز را در دسته‌های جداگانه تفکیک می‌کردند، صندلی‌ها کنار صندلی‌ها، تابلوها کنار تابلوها، اشیای کوچک‌تر توی سبدها، رختخواب‌ها، لباس‌های زیر و ملافه‌ها در دسته‌ای مجزا. هنریت یاد بوهای جور واجور افتاد که مشامش را پر می‌کرد، بوی خوشایند بالش‌ها، روپوش‌های سفید تروتمیز که تازه شسته شده بود، یا بوی آهار لباس‌ها؛ و همین‌طور حوله‌ها، نرمی حوله‌ها. همه چیز داشت از هم می‌پاشید، خانه داشت جلوی چشمش متلاشی می‌شد، داشت به در و دیوارش رجعت می‌کرد؛ برای او، که آنجا خانه‌اش بود، هر خاطره‌ای که از آن اشیا داشت در میان آن توده خرت و پرت‌ها همچنان زنده بود، توده‌ای که برای آن آدم‌هایی که داشتند جابه‌جایش می‌کردند هیچ معنایی نداشت.

بیدگل
9786226863261
۳۶۸ صفحه
۱۴ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
ماگدا سابو
صفحه نویسنده ماگدا سابو
۴ رمان Aldous Leonard Huxley was an English writer and one of the most prominent members of the famous Huxley family. He spent the latter part of his life in the United States, living in Los Angeles from 1937 until his death in 1963. Best known for his novels and wide-ranging output of essays, he also published short stories, poetry, travel writing, and film stories and scripts. Through his novels and essays Huxley functioned as an examiner and sometimes critic of social ...
دیگر رمان‌های ماگدا سابو
شهر ممنوعه
شهر ممنوعه ویرجینیا وولف اولین کسی بود که به رابطه‌ خلاقیت هنری و امور روزمره اشاره کرد. وولف نوشت که قرن هفدهم هیچ شاعر مؤنثی ندارد چون «خواهر شکسپیر» بیش ‌از حد گرفتار وصله‌پینه‌ جوراب‌ و سر زدن به غذا است. چند قرن بعد، نسل چندمِ بازماندگان «خواهر شکسپیر»، به کمک پول، می‌کوشند با به‌ کارگیری خدمتکار این مشکل را حل کنند. ماگدا ...
در
در تمام خواب‌هایم تکرار یک خواب واحدند، با تک‌تک جزئیاتش، رویایی که دوباره و دوباره به سراغم می‌آید. در این کابوس همیشه یک شکل، من پای پله‌ها، در دالان ورودی، رو به چارچوب فولادی و شیشه نشکن در بیرونی ایستاده‌ام و تقلا می‌کنم قفل در را باز کنم. آمبولانسی بیرون توی خیابان ایستاده. هیکل‌های امدادگرها را مات و درخشنده از آن‌طرف ...
مشاهده تمام رمان های ماگدا سابو
مجموعه‌ها