چهرهاش گل انداخته و سالم بود. باد موهای سیاهش را روی پیشانی و دهانش پخش کرده بود. موهایش اگر قلابی بودند، به نظر قلابی نمیآمدند. با سکندری از واگن پیاده شدم. تلوتلو میخوردم. آروغی زدم. هات داگی که خورده بودم دوباره زنده شد...