با مراجعه جوان روانپریشی به نام بیلی به دفتر کورمورن استرایک، برای تقاضای کمک در زمینه بازرسی جنایتی که گمان میکند در کودکی شاهدش بوده است، آرامش ذهنی استرایک به هم میریزد. اگر چه بیلی آشکارا مبتلا به بیماری روانی است و نمیتواند جزئیات عینی چندانی را به یاد بیاورد، صمیمیت انکارناپذیری در شخصیتش و ماجرایی که بازگو میکند، وجود دارد. اما پیش از آن که استرایک بتواند پرسشهای بیشتری مطرح کند، بیلی با هراسی ناگهانی پا به فرار میگذارد. استرایک و رابین الاکوت، دستیار سابق و شریک کنونیاش، در تلاش برای کشف حقیقت ماجرای بیلی، راه پر پیچ و خمی را پیش میگیرند که از پسکوچههای لندن میگذرد، تا مخفیگاهی در دل پارلمان پیش میرود و به عمارت زیبا اما شرارتآمیزی در مناطق روستایی میرسد. در مسیر هزارتو وار این بازرسی، زندگی خود استرایک نیز چندان هموار و خالی از دردسر نیست: شهرت نوظهورش در مقام کارآگاه خصوصی، دیگر به او اجازه نمیدهد مثل سابق به فعالیتهای پشت صحنه بپردازد. از سوی دیگر، ارتباطش با دستیار سابقش تیره و تارتر از هر زمان دیگر است. وجود رابین در عرصه حرفهای برای استرایک بینهایت ارزشمند، اما رابطه شخصیشان بسیار پیچیده و مستلزم دقت و ملاحظه بسیار است. این رمان که حماسیترین اثر رابرت گالبریت به شمار میرود، داستان پر رمز و راز جذابی است که بخش هیجانانگیزی از زندگی استرایک و رابین الاکوت را نیز روایت میکند.