صدای پدرم در میانه این نطقهای پیامبروار به گوشم میرسید و میشنیدم که پنجرهها از غرش قدرتمند لبهای آماس کرده به همراه انفجار التماسها و مویهها و تهدیدهای پدر میلرزیدند.